جونگکوک دانشجوی رشته‌ی تاریخ ادبیات، کسی که شیفته‌ی خوندن رمان‌های کلاسیک بود و فرصتی رو برای پیدا کردن و خوندشون از دست نمی‌داد، روزی توی یک کتابخونه‌ی قدیمی کتاب دست نوشته‌ای رو پیدا کرد‌که نوشته‌هاش از دو قرن پیش به جا مونده بودند.

رمان عجیبی که با دستخطی شبیه به دستخط خودش نوشته شده بود،‌ داستانی که جز چند صفحه‌ی اول اون نتونست باقیش رو بخونه و بعد از اون با صفحات خالیش مواجه شد و وقتی از اون کتابخونه بیرون زد خودش رو توی شهر متفاوتی پیدا کرد.

شهری که توی روز‌های قرن نوزدهم می‌گذشت و به اونجا کشیده شد تا اون صفحات خالی رو با افسانه‌ی اولین تجربه‌ی عشقش با یک پسر اشراف زاده پر کنه.

زیحور / طلوعِ‌شب.